من و آقای یآر

عاشقانه های من و آقای یآر

من و آقای یآر

عاشقانه های من و آقای یآر

من و آقای یآر

آقای یاری دارم که 5 سال و 3 ماه ازش کوچیکترم.
تولد عشقمون: 12 بهمـــن 90
تاریخ عـــقــــد: 10 خـــرداد 94

وبلاگمـون تو بلاگفا:
http://6672.blogfa.com/

پیوندها

یک حرف از هزاران...

دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ق.ظ

اومدم بنویسم تا تیر تموم نشده و اون بغل تو آرشیو "تیر 1395" باشه!

بزرگ که میشی دغدغه ها و مشکلات هم با تو رشد میکنن و اصلاً ازت عقب نمیمونن. دیروز که داشتیم با هم تو پیاده رو میرفتیم میگم علی یادته چن سال پیش آخرِ مشکلاتمون چی بود؟ سر یه اس ام اس دعوا میکردیم که چرا لحنت اینطوری بود و به هم توضیح میدادیم که از پشت گوشی لحن معلوم نمیشه که! :)) الان داریم برا خونمون تلاش میکنیم که اگه خدا بخواد یه مدت دیگه عروسی هست!

نمیگم نمیشه سر پا و فوری بیای و چند خط بنویسی و بری، میشه! ولی به دل من نمیچسبه. وقتی هم تصمیم میگیر بیای و بشینی و بنویسی، باید از همه مشکلات اجازه بگیری و بعد... :|

رفتن زیر یه سقف، خیلی گسترده تر از اونی بود که من فکرش رو میکردم! اگر شمام مثل من فکر میکنید، این فکرِ ساده بودن رو از ذهنتون حذف کنید و به یه چیزی فراتر ازش فکر کنید. اگه حوصله داشتم قطعاً مو به مو میگفتم براتون! :))

سعی میکنم پست بعدی رو زودتر بذارم. هعی یادش بخیر قبلاً هر روز یه پست تازه... واقعاً هعی... فکر کنم اگه بریم خونمون بیشتر بتونم وقت بذارم. لاقل میام و عکس میذارم، از تجربه آشپزی برای یآر... :ایکس

شما که خواننده این پست هستین، برای من و علیِ من هم دعا کنید، ما همه انرژی مثبت هایی که میفرستین رو میفهمیم! ^_^

  • ۹۵/۰۴/۲۸
  • بآنوی یار