من و آقای یآر

عاشقانه های من و آقای یآر

من و آقای یآر

عاشقانه های من و آقای یآر

من و آقای یآر

آقای یاری دارم که 5 سال و 3 ماه ازش کوچیکترم.
تولد عشقمون: 12 بهمـــن 90
تاریخ عـــقــــد: 10 خـــرداد 94

وبلاگمـون تو بلاگفا:
http://6672.blogfa.com/

پیوندها

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

مینیمال های عاشقانه

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۳۲ ب.ظ

داشتـم عکس بچگی هامُ نشونِ مادرشوهر میدادم، که یه کاغذی پیدا کردم، مـربوط به شهـریور 93 هست! یادمه شرکت بودیم، قیمت عشقمون رو درمیاوردیم، که چند میارزه؟! این بود نتیجش... [کلیک] :)

 

چند روز پیش، عقد پسرعموم دعوت شدیم، ما رو خانوادگی دعوت کرده بودن! اینه هاش... [کلیک] ^_^

 

دیگه این که، قهر بودم من، این کاکتوس رو میاره پادرمیونی کنه آشتی کنیم! :)) یعنی جانم است... دیگه فکر کنم همه میدونن چقـــدر من کاکتوس بازم و قصد دارم کل خـونه عشق رو پر کنم از کاکتوس! :دی

 

این کوتاه نوشته ها، واسه خاطرِ اینه که بمونه تو ذهنم، این مینیمال های عاشقانه که هر کدوم کتابِ رُمنسی است بس قطــور!

  • بآنوی یار

چیک چیک!

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ب.ظ

موقعیت: تو ماشین

علی: این ماشین احساس میکنم نور بالاش مشکل داره!

من: چطور؟

علی: وقتی میزنی نور بالا، باید یه صدا بده! مثلِ چیک چیک!

چند لحظه بعد...

من: علی میخوای یه بارم امتحان کن!

علی: چی رو؟

من: نور بالا رو! شاید صدا داد!

علی: (در حال امتحان کردن نور بالا)

من: چیک چیک! :دی

علی: :| :)) 

  • بآنوی یار

یک بار عاشقم شدی، صد بار میمیرم برات...

دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ

انگار بهمن آفریده شده است،

برای انقلاب کردن! مثلاً همین انقلابِ من و او...

 

از همان 12 بهمنِ 5 سال پیش بوی آشنا میدادی، آشنایِ من... 

چقـدر دلایلِ آشنایی مان خاص است، چقـدر میانبری با هم آشنا شدیم، از همـان اول فرق داشتیم... چقـدر با سن کم بزرگ بودیم! چقـدر از همان اول مـردانه بودی. از همان عکس اولت تا به آن روز که روز خواستگاری با هم توی اتاق حرف میزدیم، تا سفره عقد که کنارم نشسته بودی و عسل در دهانم میگذاشتی! ^_^

توضیح عکس: عکس اولی از آقای یآر دیدم! :)

  • بآنوی یار

فریاد انقلاب

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۱۵ ب.ظ

انقلاب عشق ما را، 12 بهمنِ ما را،

فریاد میزنند این روزها

تابلو های شهر...

  • بآنوی یار

وقتی بهمن می آید!

پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

اول این کپشنِ اینستاگرام رو تقدیم میکنم به بهـمنِ همیشه بهار... [کلیک] به علی و خودم تبریک میگم اومدنِ پنجمین بهمنِ عاشقی رو! :)

کاش بدونید چقدر دوست دارم دوباره وبلاگ نویسی مثلِ قبلاً ها باشه، وقتی میزدیم وبلاگ دوستان، یه لیست جدید میومد که با لذت و حوصله همش رو میخوندی. چقدر دوست دارم اینستاگرام رو کلاً حذف کنم و همه مجبور باشن برگردن به همین وبلاگ هاشون! الان چقدر از همه بی خبر موندم، که حتی نمیدونم کیا میخونن، کیا تازه اضافه شدن، بقیه کجان؟ چیکار میکنن؟ آهای کسایی که این پست رو میخونین، همینجا کامنت بذارین...

اگه به من هست، من شرایطم مهیاست، حتی حذف پستچه های اینستاگرام! باور کنید... خلاصه که من وبلاگ رو نمیدم به صد اینستا از این قبایل! :)) 

برمیگردم به خودمون، به خودم و آقای همیشه یآرم! :* این موجود، این آقای ته ریش دارِ بور، درست مثل روزای اولِ عاشقی، درست مثل سربازیش، اصلاً تکون نخورده! همونطوری عاشق، همونطوری جذاب، همونطوری خاص نگاه، همونطوری خوشبو و همونطور دیوانه کننده هست برام! ^_^ از عجایبِ خلقت هست ایشون... بنده هم که سوگلی و ساری گلینِ ایشون هستم دیگه خب! :)

توصیه میکنم به کسایی که تازه عقد کردن و یا میخوان عقد کنن مثل hisqueen جان (کامنتا رو باز کن تبریک بگیم!)، زیاد عقد نمونید، فــوری خونه و جهاز رو حل کنید و برید خونه مشترک. این دوران به درد نخور ترین روزهای ممکن هست! :|

مراسم "چله لیخ" یا یلدایی هم انجام شد، با تزئینات نمدیِ خودم حاویِ هندونه و انارِ عشق. النگو و فال حافظ و گل نرگس هم به جز بقیه هدیه های اختصاصی آقای یآر بود...

اینم کریسمس ما: [کلیک] و [کلیک] اون جورابه هم واسه علی جانم ساخته شده! :* ^_^ کاکتوسا هم طبق معمول واسه عشق خونه هستند.

من و همسر جان و باز هم رستوران آنا... [کلیک] و مهم تر از همه باقلوا! :)) خوشمزست خب! :دی

واسه عروسی دنبال آهنگ هستم، آهنگ دونفری، یکی رقص معمولی و یکیش هم رُمنس... پیشنهادی دارید بگید. فقط واسه رقص تکی عروس انتخاب کردم. 

خرید ریزه میزه های جهاز هم شیرین هست هم سخت! از جاشمعی بگیر تا جعبه خیاطیِ خاص و اینجور چیزا... اگه پیجی تو اینستا دیدید بگید لطفاً.

  • بآنوی یار