تابستون و برنامه هاش
یادمه از سال 86 کانون زبان میرفتم، ولی به خاطرِ کنکور مجبور شدم بذارمش کنار. کانون عالی بود، اصلاً سطح تدریس و کتاباش با بقیه آموزشگاه ها فرق داره. کلاً دلم گرفته بود کنار گذاشته بودمش! :( حالا این تابستون و از همه مهم تر عقدمون باعث شد برم دنبالش.. :) علی کلی تشویقم کرد که برو دنبالش و تا آخرش ادامه بده... در همین راستا، با هم رفتیم ILI و قرار شد 31 خرداد تعیین سطح بدم و برم واسه ادامه! ^_^ لازم هست بیشتر توضیح بدم از ذوقم؟ ^_____^
یکی هم نزدیکِ خونه یآر اینا باشگاه ورزشی هست، قرارِ بعد ماه رمضون ثبت نام کنم. دوستام میگن خیلی تو روحیه اثر داره، وقتی بدن خودش رو درگیر میکنه، فقط حس مثبت تزریق میشه به آدم... تازه خواهرمم هست، دیگه چی بهتر از این؟ :)
اینم از برنامه تابستون.
آتلیه هم سر زدیم، نشستیم یه دور نگاه کردیم عکسا رو، خوووب بودن، ژستا و نگاه ها و تیپمون خیلی فوق العاده بودن. سر جمع 12 تا عکس شدن. که یحتمل یکیشون رو بگیم بزنن رو شاسی. ژورنال رو انتخاب نکردیم، دوستم گفت نگهداریش سخته، اگه یکم رطوبت باشه تو اتاق، حالت چروک میگیره به خودش و اون همه هزینه و عکس به فنا میره! :|
21 ُم هم یه مراسم داشتیم، که بیشتر فامیلای همسری بودن، چون تو عقدمون نبودن، یه کت دامن مشکی، گلبهی پوشیده بودم که اونم علی برام گرفته بود. این روزا: #نامزدینگ و #نامزد_بازی که البته علی قبول نداره و میگه نامزد بازی واسه قبل عقد بود! :| :))
- ۹۴/۰۳/۲۳