من و آقای یآر

عاشقانه های من و آقای یآر

من و آقای یآر

عاشقانه های من و آقای یآر

من و آقای یآر

آقای یاری دارم که 5 سال و 3 ماه ازش کوچیکترم.
تولد عشقمون: 12 بهمـــن 90
تاریخ عـــقــــد: 10 خـــرداد 94

وبلاگمـون تو بلاگفا:
http://6672.blogfa.com/

پیوندها

چاشنی عشق

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

بعد از اینکه اولین غذای دو نفری رو پختیم، تصمیم گرفتیم برای بار دوم هم امتحان کنیم وکشف کنیم راز خوشمزگی این غذا چی میتونه باشه؟

این بار خود ماکارونی رو هدف گرفتیم، علی جان پیاز خورد کرد، من تفتش دادم و... شاید باورتون نشه، ولی خوشمزه ترین ماکارونی یی بود که تو عمرم خورده بودم! اونم چی؟ با ته دیگ طلایی، که زیر دندون عین چیپس صدای خرچ میداد! و بالاخره کشف کردیم که این ماکارونی یه طعم دیگه هم میداد، اونم چاشنی عشق بود...

و در همین راستا، تصمیم گرفتیم رستـوران آقا و خانم اسپاگتی رو دایر کنیم... ^_^ باز هم با چاشنی عشق!

 

وقتی دریم کچر میفته تو ذهنم و درگیرش میشم. سعی میکنم با مواد طبیعی خلقش کنم... با یآر جان میریم خرید، بعدش میریم آبادیشون و یکی از مرغای پدر بزرگ رو میگیریم و چند تا پر ازش میکنه. علی همه جوره باهام کنار میاد و هرکاری واسه طبیعی شدن این دریم کچر میکنه. کاش یه فیلمی از مرغ گرفتنش میگرفتم... :)) آخر خنده بود! حیف که من میترسیدم و هی پله ها رو به صورت صعودی طی میکردم! :)) خانم مرغِ همش واسه خاطر 6 تا دونه پر، 4 متر میپرید هــوا... :| باز هم تاثیر چاشنی عشق تو این ماجرا هست.

و بالاخره این هم نتیجه کار،که نصب خواهد شد تو خونه عشق!

 

اینکه علی خودش خرمالو دوست داشته باشه و بخوره یه چیزه، ولی اینکه به عشق من خرمالو دوست داشته باشه و بخوره بی شک، یه چیز دیگه هست! و باز هم؟ چاشنی عشق...

در دیوان چشمانم نشسته ای

با لبانی پر از خرمالو

ناگاه گس میشود دهانم

از رویای آن هـــمه بوسه...

 

  • ۹۴/۰۸/۲۵
  • بآنوی یار